سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معلومات فراموش شده

تحفه ای از 40 حدیث امام خمینی

    نظر

·      شیطان، سگ درگاه خداست. اگر کسی با خدا آشنا باشد، او را اذیت نکند. او نمیگذارد غریبه ها وارد خانه شوند.

·      حب دنیا باعث 3 چیز میشود: 1- اندوهی بی زوال 2- آرزویی که به او رسیده نشود3- امیدی که به او نایل نشود

·      مثل دنیا مثل آب دریاست که هر چه از آن بنوشی تشنگی ات را زیادتر کند تا بکشد تو را.

·      جلوه شفاعت شافعان در این عالم، هدایت است. اگر از هدایت بی بهره شدی، از شفاعت بی بهره ای.به هر قدر هدایت شدی، شفاعت شوی.

·      بدون سعی و تلاش، گفتن لفظ " خدا بزرگه، خدا رحیمه، توکل به خدا" از مکائد شیطان است.

·      ترفیع درجه و رتبه صورت نمیگیرد مگر به 2 چیز: یا به رفتن مالش یا به بلیه در جسم او.

·      صبر، خودداری از شکایت به مخلوق است نه خالق.

·      مثل مگس که بر قاذورات می نشیند به موارد عیوب مردم متوجه نباشید.

·      بدتر از غیبت، گوش کردن به آن از تعجب است. چون گوینده را تشویق می کنید.

·      ای بدبخت بی خیال! گویی برایت برات آزادی از جهنم و امنیت از عذاب نازل شده. این حب دنیاست که پنبه در گوشت کرده. 

 


برگرد ز راه رفته ای یار

    نظر

ای مرگ بیا به قصد جانم..... با دشنه بزن بر استخوانم

ازرنج حیات راحتم کن.....فارغ کن از این بار گرانم     

تآخیر مکن که وقت تنگ است....هر لحظه درنگ بر زیانم            

برخیزو بیا به خانه ی من.....نذر تو تمام خانمانم         

بر حال نزار من نظر کن....بنگر که وبال دیگرانم     

چون باد به دور ساقه ام پیچ...یک باره ببر از این جهانم

 با خویش ببر مرا از این بر... من ماهی بحر بی کرانم

من نطفه ی پاک آدم هستم.....از عهد عتیق باستانم

کز حادثه ی بد زمانه..... در وادی آخر الزمانم

جایی که کسی به فکر من نیست.....در مملکت غربتیانم

از سایه ی خویش می هراسم... میترسم از اینجا نگرانم

اینجاست همان بلاد ظلمت.... در حسرت نور اخترانم

اینجاست که شورو سنگلاخ است...من ریشه در آن نمیدوانم

در ارض دلم زلزله بر پاست...در ماه سرم در فورانم

هی جوشش و هی خوشش این دیگ...پیوسته ببین در غلیانم

یا سخت مچاله میشوم من...یا در هدف تیر و کمانم

یا زخمی چنگ چشم زخمم.... یا در خطر زخم زبانم

خونم به پیاله ریخت دنیا....از شور تهی شد شریانم

تار بدنم ز پود وا شد....از غصه بریده شد امانم

یا باید از این دخمه گریزم....یا تا ابد الدهربمانم          

این دخمه پر از گرد و غبار است...جا داده نفس بر خفقانم

آوار مصیبت به سرم ریخت... هی خاک ز جامه می تکانم

ای زلزله الساعه موعود....بر خیز بیا بده تکانم

اینجا دل من سخت گرفته ست......از دوری ماه دلستانم 

 آن ماه که پشت ابر گم شد....دور از رصد منجمانم

 برگرد ز راه رفته ای یار....ای حاضر از از دیده نهانم

 برگرد و بتاب مثل خورشید......از ظلمت دوزخ برهانم

 این بادیه جای همچو من نیست....من آدم روضه الجنانم

 آنجا که شراب دارد و من...در دایره ی می زدگانم

  آری ز الستم آب دادند........سیراب ز جنت المکانم

 هر جام که می زنم ز کوثر...مدهوش امیر مومنانم

 چون هور ملک ز راکعینم....چون نجم و شجر ز یسجدانم

 لا حول ولا قوه الا....تسلیم خدای مهربانم


کلام ولایت (نهج البلاغه)

    نظر
  •  هر که از گفتن "نمی دانم" سر باز زند به هلاکت رسد.
  •  دوستی کردن با دیگران نیمی از عقل است و اندوه خوردن نیمی از پیری است.
  • هر کس خود, خویشتن را از زشتیها باز ندارد و اندرز ندهد برای او بازدارنده و اندرز دهنده ای نخواهد بود.

 


دوست

    نظر

از آن اول که آدم ها خودشان را شناختند محتاج دوست بودند. نمی دانم این یک رفتار فطری است یا نقیض هم بر آن عارض است ولی شاید این طور باشد که آدم محتاج دوست بود که دوست بدارد و دوست بدارندش و شاید هم خوانده باشی که این دوستی می تواند زمینه ی بسیاری از کارها شود. ممکن است خیلی ها را به منجلاب گناه و هلاکت بکشد و ممکن است خیلی را هم به سکوی سعادت .
پس این یک زمینه است یعنی دوستی- بهترین راه نفوذ – وجود شخص است. اگر می خواهی در کسی تأثیر بگذاری، باید در احساسات او وارد شوی، اول کار به سراغ ریز کاری های عقلانی و فلسفی نرو، سعی نکن با اثبات منطقی در روح کسی وارد شوی. ابتدای کار مساعد کردن وجود مخاطب است و این راه انقلاب قلب اوست........

دست نوشته یک شهید(25/1/65)


عصر جمعه

    نظر

عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟چرا آب به گلدان نرسیده است؟چرا لحظهء باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟ خداوند گواه است،دلم چشم به راه است و در حسرت یک پلک نگاه است ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و  این بزم توئی ،آجرک الله!عزیز دو جهان یوسف در چاه ،دلم سوخته از آه نفس های غریبت ،به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی ...

 گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهء مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی ... تو کجایی...