سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معلومات فراموش شده

داستان إنشاءالله

    نظر

آورده‌اند که مردی، زن صالحی داشت، که پیوسته به او می‌گفت: در کارهایت إن‌شاءالله بگو. اما آن مرد به سخنان همسرش اعتنایی نمی‌کرد و او را مسخره می‌نمود. روزی هنگام خوردن غذا، به چیزی احتیاج پیدا کردند. مرد برای تهیه‌ی آن از خانه بیرون رفت و به همسرش گفت: تو به خوردن مشغول باش، من زود بازمی‌گردم.

زن گفت: بگو إن‌شاءالله!

مرد پاسخ داد: مطلب، خیلی کوچک و ساده است و نیاز به گفتن إن‌شاءالله ندارد! و از خانه بیرون رفت. اما به محض بیرون رفتن از خانه، مأموران به اتهام دزدی، او را گرفتند و به زندان بردند؛ تا آنکه پس از یک سال، با رفع اتهام و کشف مجرم اصلی، آزاد شد و به منزل بازگشت!

وقتی درِ خانه را کوبید، همسرش گفت: کیستی؟ مرد گفت: من هستم، إن‌شاءالله!

زن گفت: تو که هستی؟ مرد گفت: من شوهر تو هستم، إن‌شاءالله!

زن، در منزل را گشود و پرسید: در این مدت، کجا بودی؟ مرد گفت: در زندان به سر می‌بردم، إن‌شاءالله!

زن گفت: مگر چه گناهی مرتکب شده بودی؟ مرد گفت: گناهم، نگفتن إن‌شاءالله بود، إن‌شاءالله!

"وَ لاتَقُولَنَّ لِشَیءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً. إِلاَّ أنْ یشاءَ اللهُ وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسیتَ وَ قُلْ عَسی أنْ یَهْدِینِ رَبِّی لِأقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً."( سوره کهف، آیات 23 و 24)

و هرگز درباره‌ی چیزی مگو که: من فردا آن را انجام خواهم داد؛ مگر اینکه بگویی إن‌شاءالله [اگر خدا بخواهد]؛ و یاد کن پروردگارت را آن گاه که [گفتن إن‌شاءالله را] فراموش کردی، و بگو: امید است پروردگار من، مرا به [چیزی که] از این به رشد و صلاح نزدیک‌تر باشد، هدایت کند.

منبع: www.saehat.net