معلومات فراموش شده

برگرد ز راه رفته ای یار

    نظر

ای مرگ بیا به قصد جانم..... با دشنه بزن بر استخوانم

ازرنج حیات راحتم کن.....فارغ کن از این بار گرانم     

تآخیر مکن که وقت تنگ است....هر لحظه درنگ بر زیانم            

برخیزو بیا به خانه ی من.....نذر تو تمام خانمانم         

بر حال نزار من نظر کن....بنگر که وبال دیگرانم     

چون باد به دور ساقه ام پیچ...یک باره ببر از این جهانم

 با خویش ببر مرا از این بر... من ماهی بحر بی کرانم

من نطفه ی پاک آدم هستم.....از عهد عتیق باستانم

کز حادثه ی بد زمانه..... در وادی آخر الزمانم

جایی که کسی به فکر من نیست.....در مملکت غربتیانم

از سایه ی خویش می هراسم... میترسم از اینجا نگرانم

اینجاست همان بلاد ظلمت.... در حسرت نور اخترانم

اینجاست که شورو سنگلاخ است...من ریشه در آن نمیدوانم

در ارض دلم زلزله بر پاست...در ماه سرم در فورانم

هی جوشش و هی خوشش این دیگ...پیوسته ببین در غلیانم

یا سخت مچاله میشوم من...یا در هدف تیر و کمانم

یا زخمی چنگ چشم زخمم.... یا در خطر زخم زبانم

خونم به پیاله ریخت دنیا....از شور تهی شد شریانم

تار بدنم ز پود وا شد....از غصه بریده شد امانم

یا باید از این دخمه گریزم....یا تا ابد الدهربمانم          

این دخمه پر از گرد و غبار است...جا داده نفس بر خفقانم

آوار مصیبت به سرم ریخت... هی خاک ز جامه می تکانم

ای زلزله الساعه موعود....بر خیز بیا بده تکانم

اینجا دل من سخت گرفته ست......از دوری ماه دلستانم 

 آن ماه که پشت ابر گم شد....دور از رصد منجمانم

 برگرد ز راه رفته ای یار....ای حاضر از از دیده نهانم

 برگرد و بتاب مثل خورشید......از ظلمت دوزخ برهانم

 این بادیه جای همچو من نیست....من آدم روضه الجنانم

 آنجا که شراب دارد و من...در دایره ی می زدگانم

  آری ز الستم آب دادند........سیراب ز جنت المکانم

 هر جام که می زنم ز کوثر...مدهوش امیر مومنانم

 چون هور ملک ز راکعینم....چون نجم و شجر ز یسجدانم

 لا حول ولا قوه الا....تسلیم خدای مهربانم